ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟