چه اعجازیست در چشمش که نازلکرده باران را
گلستان میکند لبخندهای او بیابان را
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
با نگاه روشنت پلک سحر وا میشود
تا تبسم میکنی خورشید پیدا میشود
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند