وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز