مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست