ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست