سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش