سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...