پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها