در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است