پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید