میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
حُر باش و ادب به زادۀ زهرا کن
خود را چو زهیر، با حیا احیا کن
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد