میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
دلم از شبنشینیهای زلفش دیر میآید
مسیرش پیچ در پیچ است و با تأخیر میآید
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد
خدا مرا ز ولای علی جدا نکند
من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند