آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته