و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست