حبیب بن مظاهر علیه‌السلام | شعر هیأت

از برق تیغ او احدی بی‌نصیب نیست
این کیست؟ این‌که آمده میدان «حبیب» نیست؟

سیدمحمدمهدی شفیعی

آه از آن ساعتی

غزل

دل مباد آن دل که اهل درد نیست
مرد اگر دردی ندارد، مرد نیست

محمدعلی مجاهدی

گلنفسی‌ها

مثنوی

دست در دستِ باد می‌ریزد
به روی شانه گیسوان سپید

یوسف رحیمی

چارپاره

می‌گریم از غمی که فزون‌تر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است

سیدعلی موسوی‌گرمارودی

آغاز روشنایی آیینه

ترکیب‌بند

با ذکر حسین بن علی غوغا شد
درهای حرم با صلواتی وا شد

رضا خورشیدی‌فرد

رباعی

چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد

علی فردوسی

دق الباب

غزل

معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب

علی سلیمانی

رباعی