میان هجمۀ غمها اگر پناه ندارد
حسین هست نمیگویم او سپاه ندارد
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
سکهها ایمانشان را برد، بیعتها شکست
یک به یک سردارها رفتند قیمتها شکست
بارها از سفرهاش با اینکه نان برداشتند
روز تشییع تنش تیر و کمان برداشتند
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد