هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت