رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم