ای در تو عیانها ونهانها همه هیچ
پندار یقینها و گمانها همه هیچ
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت
ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان