قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده