سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست