رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری