بیا که آینۀ روزگار زنگاریست
بیا که زخمِزبانهای دوستان، کاریست
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند