مدینه! بی تو شب من سحر نمیگردد
شب فراق، از این تیرهتر نمیگردد
دلا بکوش که با عشق آشنات کنند
چو عاشقان به غم دوست مبتلات کنند
سلام! آمدهام تا به من، امان بدهید
دلی به روشنی رنگ آسمان بدهید
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
بهار آمد و بر روی گل تبسم كرد
شكوه وا شدن غنچه را تجسم كرد