آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده