عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده