تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم