ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم