کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست
سیاهجامۀ سوگت لباس فاخر ماست
شکست بغض تو را این غروب، میدانم
و خون گریست برای تو، خوب میدانم...
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را