در مسجدالنبی چه مؤدب نشستهاند
از خلسۀ صبوح، لبالب نشستهاند
ای چشم علم خاک قدوم زُرارهات
جان وجود در گرو یک اشارهات
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟