ای صبح که خورشید به شام تو گریست
آفاق به پاس احترام تو گریست
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
از علم شود مرد خدا حقبینتر
عطر نفسش ز باغِ گل رنگینتر
آنان که به کار عشق، بودند استاد
کردند «ز دست دیده و دل فریاد»
با شمعِ گمان، به صبح ایمان نرسد
بیجوششِ جان، به کوی جانان نرسد
سرچشمۀ فیض، آرزو کن به دعا
تحصیل امید و آبرو کن به دعا