امشب که نرگسها اسیر دست پاییزند
کوکب به کوکب در عزایت اشک میریزند
حس میشود همواره عطر ربنا از تو
آکنده شد زندان هارون از خدا از تو
هفت آسمان در دستهای مهربانت بود
هرچند عمری سقف زندان آسمانت بود
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد