آید نسیم از ره و مُشک تر آوَرَد
عطر بهار از دمِ جانپرور آوَرَد
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود
روی تو برده رونق ماه تمام را
مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را
در کوچه بود جسم امام جوان، جواد؟
یا بام، شاخه بود و گُلش بر زمین فتاد
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد