شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
به یاری تو به میدان کارزار نیاید
جماعتی که به رزق حلال، بار نیاید
شکستهاند قلمها و بستهاند دهانها
نشستهاند قدمها و خستهاند توانها
مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی