شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بر او سلام که شایستۀ سلام است او
که از سلالۀ ابن الرضا، به نام است او
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها
به نینوای حسین از «شفق» سلام برید
سلامِ خستهدلی را به آن امام برید
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
نگاه میکنم از آینه خیابان را
و ناگزیری باران و راهبندان را
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیداییست
دوباره حال همه عاشقان تماشاییست
«چه کربلاست! که عالم به هوش میآید
هنوز نالهٔ زینب به گوش میآید»