سامرا از غم تو جامهدران است هنوز
چشم «نرگس» به جمالت نگران است هنوز
مثل شیرینی روحانی یک رؤیا بود
سالهایی که در آن روح خدا با ما بود
یازده بار جهان گوشهٔ زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهٔ باران کم نیست
تیره شد آینهٔ صبحِ درخشان بیتو
تار شد مشرق روحانی ایمان بیتو...
راه گم بود، اگر نام و نشان تو نبود
اگر آن دیدهٔ بر ما نگران تو نبود
خرقهپوشان به وجود تو مباهات کنند
ذکر خیر تو در آن سوی سماوات کنند