تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
نوزده سال مثل برق گذشت
نوزده سال از نیامدنت
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر
گفت: آمد دلم به جان، گفتم
از چه؟ گفت: از غمِ زمان، گفتم