شن بود و باد، قافله بود و غبار بود
آن سوی دشت، حادثه، چشم انتظار بود
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
آن شب که آسمان خدا بیستاره بود
مردی حضور فاجعه را در نظاره بود