گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
از اسب فرود آی و ببین دختر خود را
بنشان روی دامن، گلِ نیلوفر خود را
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد