تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
بخوان از سورۀ احساس و غیرت
بگو از مرد میدان مرد ملت
سفر کردند سرداران عاشق
به روی شانۀ یاران عاشق
برای خاطر طفلان نیامد
نه، ابری با لب خندان نیامد
شکفتن آرزوی کودکش بود
سپاهی روبهروی کودکش بود
رباب است و خروش و خستهحالی
به دامن اشک و جای طفل خالی