سرداران عاشق

سفر کردند سرداران عاشق
به روی شانۀ یاران عاشق
گذشتند و رها کردند در باغ
مرا تنها، سپیداران عاشق

پایگاه اشعار مناسب اجرا در هیأت

سیدحبیب نظاری

سردار شهید

دوبیتی

مفاعیلن مفاعیلن فعولن (دوبیتی)

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی, شهید ابومهدی المهندس

بخوان دعای فرج

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

رضا خورشیدی‌فرد

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

مهدی جهاندار

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

میثم داودی

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

امام خامنه‌ای

فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد

نغمه مستشارنظامی

سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری

سعید بیابانکی

قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره می‌زنند... مریضی شفا گرفت

رحمان نوازنی

روی تو برده رونق ماه تمام را
مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را

سیدمحمدجواد شرافت

فضل خدای را که تواند شمار کرد؟
یا کیست آن‌که شُکر یکی از هزار کرد؟...

سعدی شیرازی

آتش داغی به جان مؤمنین افتاده است
گوییا از اسب، کوهی بر زمین افتاده است

سعید بیابانکی

مرگ بر تازیانه‌ها
تازیانه‌های بی‌امان، به گرده‌های بی‌گناه بردگان

محمدمهدی سیار

سرداران عاشق

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد

سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری

قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت نقاره می‌زنند... مریضی شفا گرفت

روی تو برده رونق ماه تمام را مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را

فضل خدای را که تواند شمار کرد؟ یا کیست آن‌که شُکر یکی از هزار کرد؟...

آتش داغی به جان مؤمنین افتاده است گوییا از اسب، کوهی بر زمین افتاده است

مرگ بر تازیانه‌ها تازیانه‌های بی‌امان، به گرده‌های بی‌گناه بردگان

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد

سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری

قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره می‌زنند... مریضی شفا گرفت

روی تو برده رونق ماه تمام را
مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را

فضل خدای را که تواند شمار کرد؟
یا کیست آن‌که شُکر یکی از هزار کرد؟...

آتش داغی به جان مؤمنین افتاده است
گوییا از اسب، کوهی بر زمین افتاده است

مرگ بر تازیانه‌ها
تازیانه‌های بی‌امان، به گرده‌های بی‌گناه بردگان