خیرخواه توام از نور سخن میگویم
از هراسِ شب دیجور سخن میگویم
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
گردباد است که سنجیده جلو میآید
به پراکندن جمع من و تو میآید
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان