گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
ای بر تو سلام آمده از داور هستی
بگذشته در آیین نبی از سر هستی