شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
غریب شهر قمی... نه، که آشنا هستی
تو مثل فاطمه، معصومۀ خدا هستی
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال
قرار بود بیایی کبوترش باشی
دوباره آینهای در برابرش باشی
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
خروش گریۀ او شهر را تکان میداد