از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است
این ماه مدینهست که در حال عبور است
در شهر مرا غیر شما کار و کسی نیست
فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ