گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد