در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
باید به دنبال صدایی در خودم باشم
در جستجوی کربلایی در خودم باشم
آری همین امروز و فردا باز میگردیم
ما اهل آنجاییم، از اینجا باز میگردیم
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید