بستند حجله در میان آسمانها
با خون سربازان ما رنگینکمانها
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
خطبۀ خون تو آغاز نمازی دگر است
جسم گلگون تو آیینۀ رازی دگر است
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی