قصیده

قصیده در لغت به معنای چیزی است که «قصد شده» باشد. این قالب مثل غزل، مصراع اول و تمام مصراع‌هاى زوج آن داراى قافیه است و از کهن‌ترین قالب‌های شعر فارسی محسوب می‌شود. تعداد ابیات قصیده به طور معمول، پانزده تا هفتاد، هشتاد بیت است اما گاهی تا یکصد و پنجاه بیت و بیشتر هم می‌رسد.
در این نوع شعر، شاعر به جاى عاشقانه‌سرایى محض، همان‌طور که از نام آن پیداست، به مدح، وصف، پند و اندرز، مرثیه و... می‌پردازد. برای این قالب ارکانی را مثل: مطلع، تغزّل و تشبیب، تخلّص، تنۀ اصلی، شریطه و دعا، و مقطع برشمرده‌اند.

پایگاه اشعار مناسب اجرا در هیأت

ما طائر قدسیم، نوا را نشناسیم
مرغ ملکوتیم، هوا را نشناسیم

فیضی دکنی

سیری در قلمرو شعر توحیدی

قصیده

فداها ابوها

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

سیدمحمدجواد شرافت

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

محمدمهدی سیار

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

مهدی جهاندار

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

میلاد عرفان‌پور

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

رضا خورشیدی‌فرد

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

هر کسی را به سر هوایی هست
رو به سویی و دل به جایی هست

سیدمحمدعلی ریاضی‌یزدی

بی‌تو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان می‌گذرد، ماندن جان را چه کنم؟

علیرضا قزوه

فضل خدای را که تواند شمار کرد؟
یا کیست آن‌که شُکر یکی از هزار کرد؟...

سعدی شیرازی

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

فصیح‌الزمان شیرازی

ای فاطمه را شمیم! کی می‌آیی؟
جان‌بخش‌تر از نسیم! کی می‌آیی؟

محمدجواد غفورزاده

رد می‌کنی شاید پس از زنگ دبستان
طفل کلاس اولی را از خیابان

اعظم سعادتمند

قصیده

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

هر کسی را به سر هوایی هست رو به سویی و دل به جایی هست

بی‌تو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟ خود جهان می‌گذرد، ماندن جان را چه کنم؟

فضل خدای را که تواند شمار کرد؟ یا کیست آن‌که شُکر یکی از هزار کرد؟...

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

ای فاطمه را شمیم! کی می‌آیی؟ جان‌بخش‌تر از نسیم! کی می‌آیی؟

رد می‌کنی شاید پس از زنگ دبستان طفل کلاس اولی را از خیابان

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

هر کسی را به سر هوایی هست
رو به سویی و دل به جایی هست

بی‌تو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان می‌گذرد، ماندن جان را چه کنم؟

فضل خدای را که تواند شمار کرد؟
یا کیست آن‌که شُکر یکی از هزار کرد؟...

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

ای فاطمه را شمیم! کی می‌آیی؟
جان‌بخش‌تر از نسیم! کی می‌آیی؟

رد می‌کنی شاید پس از زنگ دبستان
طفل کلاس اولی را از خیابان