آفتاب

مردم دهند نسبت رویت بر آفتاب
اما ز بخت خود نکند باور آفتاب...

در ذات تو صفات نبی منعکس شده‌ست
گیری چنان‌که آینه‌ای را در آفتاب

از چار سو به مرقد شش‌گوشه‌ات سلام،
می‌گوید از افق چو برآرد سر، آفتاب

گر بهره‌ای ز بوسۀ بر تربتت نداشت
هرگز نبود این همه روشنگر آفتاب...

ماهی در آسمان کمال و شرف ولی
ماهی که نور می‌رسد از او بر آفتاب...

وقت وداع چون که حسینت به بر گرفت
دیدند ماه را کِشد اندر بر آفتاب

آتش به جان برآید و خونین کند غروب
هر صبح و شب ز داغ تو پا تا سر آفتاب...